روایت یک ماموریت، با بوی بتادین و الکل و دارو و پر از صدای گریه نوزاد در سوریه

گفتگو با احسان جاویدی راوی کتاب «همسایه‌های خانم جان» که دوست دارد به کسوت نوکر اهل بیت شناخته شود. احسان جاویدی: به خاطر وجه تمایز ماموریتم در سوریه، دست به قلم شدم. یک روایت منحصر به فرد از مدافعین حرم و خدماتشان در سوریه. روایتی از همسایه‌های خانم جان، حضرت زینب سلام الله علیها.
کد خبر: ۲۴۰۱۵۲
تاریخ انتشار:۲۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۲ - 17 February 2022
روایت یک ماموریت، با بوی بتادین و الکل و دارو و پر از صدای گریه نوزاد در سوریه

به گزارش روزپلاس، این روزهای عزای حضرت زینب سلام الله ماتم به دل همه نشاند. این روزها که دلمان هوای حرمش را دارد. قطعا مدافعین حرم چه آنها که پایشان به آسمان باز شد و چه آنها که مانده‌اند تا شاید روایت کنند در سوریه چه گذشت طور دیگری عزادار و دلتنگ بانوی یکّه تاز صبرند. از میانشان احسان جاویدی را انتخاب کرده‌ایم. مدافعی که به قول نویسنده کتاب، فقط مدافع نبود. یک پرستار ومداح و شاعر و رزمنده و ...بود. مدافعی که تجربه دفاعش طعم و بویی به جز خاک و باروت و نبرد و درگیری داشت. یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه و در سه کیلومتری دشمن. تجربه خدمت به همسایه‌های خانم جان. تجربه ای با بوی بتادین و الکل و دارو و پر از صدای گریه نوزادها.
حتما حرف‌هایش برایتان جالب خواهد بود. با خبرنگار روزپلاس پای میز این گفتگو بنشینید.

۱-جناب آقاي جاويدي ضمن عرض تسليت ايام سوگواري خانم جان و قبل از ورود به بحث ازتون ميخوام خودتون رو كامل معرفي بفرماييد تا ما و مخاطبين جزييات بيشتري از راوي كتاب داشته باشيم.
احسان جاویدی متولد سال ۵۹ هستم. از سال ۷۷ پاسدار شدم و براثر یک اتفاق با مجموعه بهداری سپاه آشنا شدم و ادامه دادم تا پرستاری. متاهل هستم و ۴ فرزند دارم.


٢- آقاي جاويدي بزرگوار خيلي ها مثل شما پاشون به سوريه باز شد، خيلي ها هم حتي بيشتر از شما آرزوي رسيدن به سوريه رو در روزهاي جنگ داشتن ولي نكته اينجاس كه بين اون همه تعداد كمي مثل احسان جاويدي، يا همون دكتر احسان كتاب، دست به قلم شدن و خاطراتشون رو نوشتن. كما اينكه وقتي نويسنده نباشي، نوشتن كار راحتي نيست. چي باعث شد دكتر احسان وقتي از سوريه برگشت نبرد و جهادش رو تا به ثمر رسوندن اين كتاب ادامه بده؟
حقیقتا سال‌ها انتظار کشیدم برای اعزام به سوریه. ۴ سال به عنوان مسئول امداد عملیات سازمان بسیج در خدمت دکتر چشمی بودم. ایشون و سایر بزرگواران می تون شهادت بدن که از هر روزنه‌ای برای اعزام به سوریه استفاده می‌کردم ولی نمی‌شد. که دقیقا بعد از دهه اول محرم سال ۹۶ دوستان از دمشق تماس گرفتن و پیشنهاد دادن.
بله خیلی از دوستان پشت خط موندن و نتونستن بیان اون هم به خاطر تقاضای زیاد اعزام. بالای دو هزار نفر یادمه پرستار فقط در تهران برای اعزام ثبت نام کرده بودن. 
اما دست به قلم شدن. بنده مطالبی رو که نوشتم رو ادامه بحث جهاد در سوریه می دونستم و یک دید تکلیف محوری دارم نسبت به این قضیه. نه این که بگویم همه دوستان باید بنویسند، که باید بنویسند.  باید مکتوب بشه که بچه‌های ما چه کردند در سوریه. در زمینه بهداری رزمی بچه های ما توفیقات زیادی به دست اوردن توی تشکیلات. در سوریه به خصوص در عملیات‌های شرق سوریه که اینخا باید مکتوب بشه که مکتوب هم داره می‌شه. آنچه که حقیقتا ترغیب کرد بنده رو برای نگارش متن اولیه کتاب همسایه‌های خانم جان. بحث منحصر به فرد بودن اتفاقی بود که در بوکمال افتاد و ماموریتی که انجام شد. که حقیقتا دوستان زیادی دست اندر کار بودند. اما در ظاهر مسئولیت اون بیمارستان در شهر بوکمال از روز اول به حقیر واگذار شد. و یک کار متمایزی بود که بارها هم قبلا عرض کردم که سابقه نداشته یک جماعتی برن یه جایی رو آزاد کنن بعد برای ساکنینش مراکز تخصصی درمانی  راه بندازند. حالا طب تروما به جهت آسیب‌های جنگ قابل قبول است. یا دپارتمان عفونی رو مجبور شده باشن بر اثر جغرافیای منطقه راه اندازی کنن. اما دپارتمان تخصصی برای خانواده‌های دشمن خودت راه بندازی، اونم برای دشمنی که سه کیلومتر اون طرف تر داشت بچه‌های ما رو به شهادت می‌رسوند. اون هم دپارتمان تخصصی زنان و زایمان. خب داخلش هزارتا سوال هست و هزار تا جواب. اما کار کارِ منحصر به فردی بود. دوستان ما زحمت زیادی کشیدن. من جمله آقای دکتر کریم و دوستان دیگر در مجموعه فاطمیون و زینبیون تا این مجموعه راه اندازی شد. و خدا لطف کرد و دوستان هم محبت کردن و مسئولیت این مجموعه رو به عهده بنده گذاشتن.

٣- در مراسم رونمايي خانم عرفانيان يه تعريف زيركانه از شما ارائه دادن، گفتن با راوي اي طرف بودن كه شخصيت چند بعدي داشت، هم پدر بود، هم همسر، هم مداح، هم رزمنده، هم شاعر و هم پرستار.
خودتان بگوييد كدام اينها پررنگ تر بود در روزهاي مصاحبه؟ يا بخواهيد انتخاب كنيد كدام را انتخاب ميكنيد كه به آن شناخته شويد؟ يا دوست داريد به كدام شناخته شويد؟ يا حداقل در كتاب دوست داشتيد به كدام شناخته شويد؟
ایشون که محبت داشتن در مراسم رونمایی. یه جمله ای دارن حضرت اقا که جایی که کار می کنید رو مرکز عالم بدونید از نظر اهمیت کار. لذا فرقی نمی کنه شما در خانه همسر هستی اونجا رو باید مهم‌ترین جا بدونی. روضه خون هستی باید دقت کنی در انتخاب مدح و شعرت. در میدان نبرد هم همین. جای اهمال و سهل انگاری و خوابیدن نیست و باید جدی بگیریش. ولی بنده کسوت نوکری اهل بیت رو برای خودم متمایز می‌دونم و بهش افتخار می کنم و دوست دارم به این اسم شناخته شوم اگر دست خودم باشه و ان شاالله که ازمون قبولش هم بکنن.


٤- هميشه كارهايي كه ميخواهيم انجام دهيم يا ديگران انجام ميدهند از دور برايمان يك شكل و شمايلي دارد و از نزديك و وقتي وارد گود ميشويم، شكل و شمايلي ديگر. ورود به گود روايتگري چطور بود؟ يا روايت كردن چطور بود؟
سختتر از آنچه در ذهنتان بود يا آسانتر؟ آن هم روايت براي نويسنده اي كه راوي هايش به سختگيري و نظم و صد البته ادب در كار ميشناسندش.
من در مقطعی به سفارش بزرگان که تاکید بر تمایز ماموریت داشتن. که در جبهه مقاومت باید ثبت می‌شد. شروع کردم به لطف خدا به نوشتن خاطرات. نوشتم و رفرنس خوبی شد. تمام کتابی که ایشون زحمت کشیدن و با دو تا خصوصیت کار رو پیش بردن. اول هنر بالا و بعد اخلاص بالا. ۱۸۰ صفحه رو نوشتم در بازه زمانی ۶ ماه و شاید ده بار بازنویسی شد تا تبدیل شد به یک رفرنس قابل تامل و در اختیار خانم عرفانیان قرار گرفت. 
و در مورد سختی ها. بله خب. کار سختی های خودش رو داشت. وقتی مواجه می‌شدم با این سختی ها چون نگارش این کتاب رو امتداد همون ماموریت چهار ماهه سوریه می دونستم، سختی‌ها برام آسون می‌شد. ایشون هم بسیار پر تلاش و صبورانه کار رو انجام دادن و به نتیجه مطلوبی رسید. ان شاالله که مورد رضایت حضرت زینب و زحمت‌کشان جبهه مقاومت قرار بگیره.

٥- سختي هاي روايتگري با توجه به بار مسئوليتي كه بعد از لب به سخن باز كردن روي دوش راوي مي آيد چيست؟ اين سختي ها آنقدر بود كه دلتان نخواهد به روزهاي مصاحبه و روايت نبردتان برگرديد يا سختي هايي با جنس و طعم دوستداشتني بودند و دلتان ميخواهد تكرار شوند؟
مجبورم یک فلش بک بزنم به این که این روایتگری تداوم اون جهاد بود و به اندازه همون لازمه. حضرت آقا هم در دیدار مجازیشون با مدافعین تاکید کردن به نگارش و جهاد نگارش که دوستان باید داشته باشن. و به جهت وجه تمایز ماموریت، بنده به عنوان امتداد جهاد بهش نگاه می کرد. وقتی اسم جهاد میاد روش، هم سخته هم شیرینه. نه اینطور نیست که بگم دوست ندارم برگردم به اون روزها. به همون شدت که دوست دارم توفیق زیارت حضرت زینب رو پیدا کنم، به همون شدت دوست دارم توفیق داشته باشم کتاب رو محضر حضرت زینب تقدیم کنم. و خوشحالم از اتفاقی که افتاد و کار انجام شد.

٦- قطعا كتاب همه آنچه شما در آن چهارماه تجربه كرده ايد نيست. و تجربه من ميگويد نه ميشود همه چيز را گفت نه ميشود همه چيز را نوشت. فقط ميشود گلچين كرد. حالا ميان اين گلچين شده هاي ثبت شده در كتاب، روايت كدام اتفاق برايتان سختتر بود و روايت كدام اتفاق شيرين تر؟
بله آنچه که ثبت می‌شه همه انچه که اتفاق افتاده نیست. خیلی از زوایای پنهان این کار رو حتی نمی شه بازگو کرد. به عنوان راوی کتاب عرض می کنم یکی از شیرین ترین اتفاقات ولادت فاطمه است. اولین مولود این بیمارستان میان اشک و آه ما در بیمارستان به دنیا اومد. پدرش که کم سن هم بود از من خواست اسمش رو انتخاب کنم. اسمش رو بعد از گفتن اذان در گوشش نامش رو به نام نامی مادر سادات فاطمه گذاشتم. جالب اینکه موقع اذان گفتن در گوشش دلم می خواست انتخاب اسمش را به عهده من بگذارند که گذاشتند.
و تلخی ها همان درد و رنج مردم و دوری از امکانات و بهداشت بود. و سختی هایی که در دوره داعش تحمل کرده بودند.
سخت تر از این، درد دیدن جهل اون مردم بود. مردمی که هم خون بودند و از یک عشیره بودند و متاسفانه به روی هم اسلحه کشیده بودند. دشمن زیرکانه از این جهل استفاده کرده بود و در کشوری که به قول مردمش فکر هم نمی کردند روزی گرفتار جنگ شوند، برادر به روی برادر اسلحه کشیده بودند.
اما اگر از داخل متن بخواهم بگم. صحنه فرودگاه بود. لحظه دل کندنم از خانمم. صحنه‌ای که پشت شیشه فرودگاه ایستاده بودند. لحظات سختی بود. گاهی فکر می کنم بچه‌های مدافع حرم و شهدا چه کشیدند؟ ما مطمئن بودیم لیاقت شهادت رو نداریم و برمی گردیم ولی بچه‌هایی که شهید شدند، واقعا دل کندن همیشگی از خانواده در اون لحظات کار دشواری بود.


٧-در مصاحبه هاي نويسنده كتاب ديده ام به متني اشاره كرده اند كه شما خودتان زحمتش را كشيده بوديد و برايشان كمك بزرگي بوده در نگارش اين كتاب. چرا وقتي متني با استخوان بندي قابل قبول داشتيد همان را در اختيار مخاطب قرار نداديد؟ 
اولا که بنده سابقه نویسندگی نداشتم و ثانیا خیلی از دوستان مثل سردارناظری اصرار داشتن همون متن روش کار شه و چاپ شه حالا با یک پردازش‌های حرفه‌ای تر. ولی من نظرم این بود که یک کار حرفه‌ای تری انجام بده. لذا خداوند لطف کرد و از طریق یکی از دوستان با خانم عرفانیان آشنا شدیم و قبول زحمت کردن.

روایت یک ماموریت، با بوی بتادین و الکل و دارو و پر از صدای گریه نوزاد در سوریه

٨- ميشود قسمتي از آن متن را به من ومخاطبان عرضه كنيد تا در جريان روند توليد يك كتاب قرار بگيريم؟ قول ميدهم براي خيلي ها بايد جالب باشد كه بدانند خمير مايه تا محصول چقدر فاصله داشته و چ روندي را طي كرده؟
دم دست ندارمش و ترجیحم اینه که کتاب بلد شه و به عنوان مرجع باشه. چون نمی‌شه از زحمت‌های ایشون گذشت و فکر می‌کنم اشاره به اون متن قطعا خدشه‌ای وارد خواهد کرد به زحماتی که خانم عرفانیان کشیدن. لذا هیچ وقت روش مانوری ندادیم و خودمم دوست ندارم زیاد درباره ش صحبتی بشه. در همین حد که مخاطب بدونه یک رفرنسی داشته کتاب.

٩- چند جلسه و چندساعت مصاحبه را براي اين كتاب پشت سرگذاشتيد؟ 
دقیقش رو من نمی دونم. شاید بالای بیست جلسه برگزار شد. بعضا جلسات تا ۴-۵ ساعت طول می‌کشید که دقیق ترش رو قطعا خانم عرفانیان بهتر می دونن.

١٠-طبق گفته نويسنده درباره مربعهاي قرمز در مصاحبه هايش، هر جا و مكاني كه در كتاب اسم برده يا محور يك اتفاق بوده را در بازديد ميداني، همراه راوي ديده. از فاو در دل خاك عراق تا نقطه صفر مرزي بمو و تا خيابان چهارمردان قم. اين كار چطور؟ بازديد ميداني هم همراه نويسنده ازلوكيشن كارتان داشتيد؟ يا آنچه ميخوانيم از توانايي پرنده خيال نويسنده و تجربه بازديد خودش است؟ يا به قول خانم عرفانيان هر چه هست و نيست از دهان گرمي راويست؟
امکان بازدید از منطقه فراهم نشد. تلاش هایی انجام شد و قول‌هایی هم داده شد ولی نشد و ما کار رو سپردیم به خود خانم جان . توفیق نشد که بریم سوریه مجددا و لوکیشن رو از نزدیک بازدید کنیم. گو اینکه از نزدیک دیدن لوکیشن هم به اون شکل تاثیری در تغییر متن نداشت. همونطور که شما فرمپیدی به علت توانایی پرنده خیال نویسنده که صحنه ها رو بسیار خوب بازسازی می کردن توی ذهن خودشون. و این تجربه و تخصصی بود که داشتن. من هم سعی کردم انچه که دیده‌اند رو و فکر می کنم لازم در کتاب باشه رو نوشتم و در جلسات بالغ بر ۴۰ درصد موارد کتاب مواردیست که در متن اولیه نبود و این تخصص ایشون بود که موارد رو بازیابی می کردن در ذهن راویشون. حتی تعداد زیادی از خاطرات رو ایشون حذف کردن که مخاطب دچار سر درگمی نشه.


١١- خب لطف كرديد و اتفاقات تلخ و شيرين را انتخاب كرديد برايمان، حالا از پاراگرافها و كلمات بگوييد. به نظرتان نويسنده كجا گل كاشته و كجا كم گذاشته؟
آنجا که خاطره شهید لنگری زاده نقل می شه. پیکرشون رو آوردن در دیرالزور. و ما می خواهیم از دیرالزور بریم بوکمال. پیکر ایشون هم مثله شده و سوزانده شده به دست ما رسیده است. دیالوگ قشنگی رو خانم عرفانیان اینجا نوشتن که: ما تشنه رفتن به بوکمالیم برای خدمت رسانی به بچه‌ها و زنانی که شاید پدر یا شوهر یکی از آنها این بلا را سر هموطن ما آورده باشد. 
اما قسمت وداع با خانواده رو فکر می کنم می‌شد بهتر پردازش کرد. چون اون لحظه برای اکثر بچه‌های مدافع حرم خاصه. لحظه‌ای که می خوان از خانواده‌هاشون جدا بشن.

١٢- قبل از كتاب با جايزه جلال آشنا بوديد؟ 
بله آشنایی محدودی داشتم. یکی از دوستان با عنوان  المپیک ادبی کشور یاد می‌کرد از جلال.

١٣-فكرش را ميكرديد كتابي كه زحمت روايتش روي دوش شما بوده جزء كتب نهايي و راه يافته به مرحله نهايي بزرگترين رويداد فرهنگي كشور يعني جايزه جلال شود؟ 
باعث مباهات بود انتخابش و خیلی خوشحال شد. هر جایی که تخصص و تلاش و اخلاص با هم ترکیب شه دور از دسترس نیست خیلی از موفقیت‌ها گو اینکه این رو برای خودم قائل نیستم. این چکیده زحمات جبهه مقاومت بود و روح بلند قاسم سلیمانی و تزریق این واکس انسانیت به دست ایشون به این جبهه. تا جایی که جبهه رو مجاب می کنه برای دشمن خودشون همچین کارهایی انجام بدن. و توصیه بزرگواران و تلاش این بزرگوار و تلاش خانم عرفانیان که به شایستگی انجام شد. خب الحمدلله نتیجه نسبتا مطلوبی داشتند.

١٤-اين افتخار توانست غبار خستگي را از شانه هاي يك مدافع كه تن به روايت نبردش داده را بتكاند؟
حقیقتا خستگی‌ای وجود نداشت. اگه بخوام کل این ماجرا در یک جمله توصیف کنم، چیزی ندارم جز جمله خود خانم جان. ما رایت الّا جمیلا.
چیزی جز شیرینی و زیبایی نبود. خستگی ای‌نیست. بدانید ما نه این که خواستار جنگ باشیم؛ ولی بی تابیم برای توفیق دوباره جهاد. 

١٥- به عنوان مدافعي كه حالا بعد از چاپ كتابش به عنوان راوي هم شناخته ميشود، اين اتفاق را دوست داريد؟ اينكه به عنوان راوي حوزه مقاومت در مراسم ها حضور داشته باشيد؟
بله بسیار زیاد دوستش دارم.

١٦-اين حضور و اين تعريف جديد   (راوي) دكتر احسان بار مسئوليتتان را سبك تر كرده يا سنگينتر؟ 
بله مسئولیت رو قطعا سنگین‌تر کرده.

١٧-بعد جديد شخصيتتان را كه همين روايتگري است و به صف ابعاد ديگري كه نويسنده قبلا شمرده بود، اضافه شد را دوست داريد؟
از جهتی که توفیق نصیب شده تا بخشی از زحمات جبه مقاومت و رزمندگانش و ابعاد شخصیتی بعضی از شهدا رو در این جلسات مطرح کنیم، از این جهت این شخصیت رو دوست دارم. خب الحمدلله توفیق شده جلسات مختلف و دانشگاه‌ها زحمت می کشن و دعوت می‌کنن و لذت می‌برم از اینکه حالا توفیق شهادت نصیب نشد اما توفیق گفتن از شهدا نصیب شده. از این جهت خیلی این رو دوستش دارم. بله.

١٨-حالا برويم سراغ اصل مطلب. برويم سراغ خانم جان. دو سوال درگوشي ميخواهم ازتان بپرسم، كه مطمئنم همه مدافعين حرم جوابي برايش دارند كه امثال من با شنيدنش پر از حسرت ميشويم.
الف) بزرگي ميگفت: كاربراي حضرت زينب سلام الله بدون ياد كردن از مصائبشان و چشيدن طعم مصيبتهايشان بي معناست. كدام مرحله نگارش كتاب برايتان سخت تر بود و به اين مطلبي كه عرض كردم نزديكترتان كرد؟
خب مراحل زیادی بود. مخصوصا در حالات شخصی خود بنده که مرور می کنم، زمان‌های زیادی بود. چیزهای خوب و شیرینی رو تجربه کردم این کتاب مواقف روضه‌ای زیادی داره  عزیزانی که خوندن کتاب رو می دونن در هر فصل یکی دو تا موقف روضه ای داریم. راوی کتاب درست است که پرستاره ولی خب مداح و روضه خون است. من در حالات شخصی خودم حالات خوب و شیرینی رو تجربه کردم. اگر بخوام به طور خاص اشاره کنم. بحث کمبود دارویی که توی منطقه داشتیم و توسلی که به حضرت رقیه شد و در آن واحد جواب گرفتنش. تقریبا توی یک ساعت و شاید نیم ساعت بعد از توسل مشکل دارویی منطقه حداقل برای اون چهارماهی که ما اونجا بودیم حل شد.

ب)خانم جان در ازاي اين جهاد كه مرحله آخرش كتاب بود، چ عطايي بهتان كرد؟ اين كه ميگويم مرحله آخرش كتاب بود، مستند به اين فرمايش حضرت آقاست كه: رزم يك رزمنده تمام نميشود مگر با نوشتن خاطراتش.
حس می کنم خود اینکه توفیق دادن این کتاب نوشته و چاپ بشه و مورد استقبال واقع بشه. و یک نویسنده تراز رو در جبهه مقاومت سر راه ما گذاشتن و ایشون کارش رو به نحو احسن الحمدلله انجام داد.  و اصلا خود حضور در سوریه اینها همه ش اون لطفی بود که در حق حقیر شد. اصلا چه عطایی بالاتر از این که اجازه بدن در درگاه این بزرگواران نوکری کنیم و خودشون اسباب نوکری رو فراهم کنن و بعد اجازه بدن این رو روایت کنی. هر چه بود از این ها بود هرچه هست از اینهاست. و چه عطایی بالاتر از اینکه این لطف در حق این حقیر شد؟ اما امیدوارم فرمایش حضرت آقا تو این مورد اینگونه نباشه و کار ما تموم نشه با نوشتن خاطرات و روایت این کتاب. امیدواریم همچنان ما رو به نوکری قبول کنن و ان شاالله اون نمکی که در کام شهید جواد محمد و شهید حسین بشیری و شهید رضا سنجرانی گذاشتند رو به حرمت رفاقتی که این سال‌ها با هم داشتیم رو به ماهم عنایت کنند. هنوز امید داریم. خیلی هم امید داریم. 


١٩- نميدانم قبل از كتاب چقدر اهل خواندن و نوشتن و آشنا با دنياي نشر بوديد ولي قطعا تجربه اي كه الان داريد را قبل تر نداشته ايد، با توجه به تجربه جديدتان، به ديگر مدافعين حرم سفارش ميكنيد خاطراتشان را مكتوب كنند يا نه؟
بله آشنایی الانم با دنیای نشر و قواعد و قواره‌ای حاکم بر آن قطعا نبود. و عزیزانی که این عرصه رو برای خودشون عرصه جهاد فرهنگی می دونن. مثل انتشارات شهید کاظمی و نشر ستاره ها و نشر فاتحان و .... که بدون چشمداشت و با هدف ایفای نقش در جبهه فرهنگی کار انجام می دن. بله توصیه می‌شه که حتما به فراخور ماموریت هایی که دوستان داشتن این کار انجام بشه. کما اینکه توصیه بزرگانه و توصیه حضرت آقاست، بنویسن خاطراتشون رو حالا یا انفرادی و تجمیعی این هنر انتشارات هست. نکته مهم تر این است که الان خودمون متوجه نمی‌شیم. شاید سالها بعد ببینن چقدر جای این روایت‌ها خالیست و دیگه دسترسی هم به راویان نیست. اونجا مشخص می‌شه.
٢٠- در آخر تك بيتي كه يك پرستارِ مداحِ مدافع حرم، به خانم جان تقديم ميكند چيست؟
زینب همان  کسی است که در راه عفّتش عباس می دهد نخ معجر نمی‌دهد.

برچسب ها: جاویدی
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

ایران خودرو با سمند هم خداحافظی کرد

احتمال صدور حکم جلب نتانیاهو از سوی دیوان بین المللی دادگستری/ نوبت مکافات جنایت!

رهبر انقلاب اسلامی سال۹۴ در نامه‌ای به جوانان اروپایی و آمریکایی، آنان رابه بیداری و آگاهی فراخواندند/ تحقق پیش‌بینی یک بیداری

قیمت طلا، سکه و ارز امروز ۱۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳/ سکه در مرز کریدور ۳۰ میلیون تومان قرار گرفت

کنعانی: با اقدامات پلیسی صدای دانشجویان معترض خاموش نمی‌شود/ ایران و عربستان به گسترش همکاری های اقتصادی توجه دارند

تمرد نظامیان اسرائیلی از مشارکت در عملیات علیه رفح

میزان تولید خودرو در سال گذشته/ بازار خودرو در دست‌انداز وعده‌ها

دستگیری معاون سابق منطقه آزاد اروند/ موعود شمخانی کیست؟

وظیفه اسحاق جهانگیری پس از فوت هاشمی رفسنجانی/ رابط اصلاح‌طلبان و رهبرانقلاب

دعوت ۱۸ بازیکن به اردوی تیم ملی والیبال/ عبادی پور در لیست جایی ندارد

تعلیم و تربیت صحیح همه آسیب‌های جامعه را رفع می‌کند/باید تلاش همگانی برای رسیدن به وضعیت مطلوب صورت گیرد

تراکتور - استقلال؛ دژاوو یا طلسم‌شکنی؟

عکس/ سورپرایز رونالدو برای یک هوادار خاص

رژیم میوه ۳ روزه ؛ بگیریم یا نه؟

بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد

قانون مالیات بر عایدی سرمایه تغییرات گسترده ای داشته و صرفا اصلاح ایرادات شورای نگهبان نبوده/ این قانون برای کسانی است که می‌خواهند قدرت خریدشان را حفظ کنند

ستاره استقلال مشاور املاک خانه شد!

کارت بانکی ۶ بانک حذف می‌شود

الحوثی: رژیم صهیونیستی بیمارستان‌های غزه را به گور‌های دسته‌جمعی تبدیل کرده است

علائم جسمانی انواع اضطراب‌/ اضطراب اجتماعی چیست؟

۲۴میلیارد دلار دولتی برای ۱۰۰وارد کننده عمده/ رانت ۴میلیارد دلاری مونتاژکاران خودرو چینی/ اختصاص ۷۰۰میلیون دلار به داریا همراه واردکننده تلفن همراه از چین/ بانک مرکزی تامین ارز را انجام داد، چرا قیمت ها ثابت نمی ماند؟ + لیست

موضع جدید عربستان در رابطه با جنگ اسرائیل و غزه

دستور جمع‌آوری یک مکمل تقویتی رشد مو از سطح بازار

ایران خودرو با سمند هم خداحافظی کرد

چرا فرانسه از فهرست ۱۰ اقتصاد برتر جهان حذف می‌شود؟

پایان دوران مدارا با قاره سبز/ اروپاییان خواستار بازگشت یکطرفه و کامل ایران به توافق هسته‌ای هستند!

۹ محصول ایران خودرو ارزان شدند

محمدصادقی بازیگر فراری: تعریف جنسیتی مشخصی ندارم/ بدونِ هویتِ جنسی

بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد

زمانی برای تسویه حساب های قدیمی با اردن

مالکان استقلال و پرسپولیس مشخص شدند

چرایی افزایش تعرفه اینترنت و مهم ترین تعهد اپراتورهای ارتباطی

عربستان خواستار تصویب قطعنامه ای علیه اسرائیل در شورای امنیت شد

وقتی مزخرفات کارشناس اسرائیلی درباره ایران و ربع پهلوی تحلیلگر آمریکایی را به قهقهه و واکنش واداشت!

واکنش وزیر ارتباطات به محدودیت‌های جدید اینترنت

عاملان حمله تروریستی چابهار از افسران سرویس های آمریکایی و اسرائیلی ها جدا نیستند/ کشوری که تروریست‌ها از خاک آن حمله را آعاز کردند باید پاسخگو باشد

دلیل علمی تغییر ناگهانی احساسمان به یک فرد در ابتدای رابطه؛ از جذابیت اولیه تا انزجار

راهکار تقویت ذهن کودکان؛ والدین چه نقشی دارند؟

واکنش صدر اعظم آلمان بر پاسخ احتمالی رژیم صهیونیستی به ایران

هوش هیجانی چیست و چه اهمیتی دارد؟ مولفه ها، نشانه ها و تقویت EQ

موضع‌گیری درخصوص آیفون‌ ممنوعه و سکوت درباره موبایل مسافری

جا زدن پل‌های شناور به جای سامانه پدافندی/ احمق و احمق‌تر! / دروغ شاخدار به روایت تصویر