طلاق لاکچری در تهران +عکس

زوج پزشک زندگی مشترکشان را از هیچ، اما با عشق شروع کرده بودند، اما حالا همه چیز دارند جز عشق و علاقه. زندگی آن‌ها به بن‌بست رسیده و طوفان اعتیاد جزیره خوشبختی‌شان را ویران کرده است.
کد خبر: ۱۰۰۴۱۷
تاریخ انتشار:۱۵ آبان ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۳ - 06 November 2018
به گزارش روزپلاس، پرونده این زوج در یکی از طبقات فوقانی مجتمع قضایی خانواده ولنجک در حال رسیدگی بود. در شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده؛ جایی که از پنجره‌اش می‌شد آسمان دودآلود تهران را در چشم‌اندازی وسیع مشاهده کرد. زندگی مشترک «حمیرا» و «شاهرخ» نیز شباهت زیادی با آسمانی داشت که ابتدا درخشان و پرطراوت بود و حالا از فرط ابر و غبار در انتظار صاعقه به سر می‌برد.
حمیرا به تنهایی مقابل قاضی «غلامرضا احمدی» نشسته بود که شاهرخ دستبند به دست با مأمور کلانتری وارد شد.
زن و شوهر نگاهی به هم انداختند و دور از یکدیگر روی صندلی نشستند. قبل از اینکه قاضی بررسی پرونده را شروع کند، مرد به همسرش گفت: «خجالت نمی‌کشی برای ۴۰ سکه حکم جلب برایم گرفته ای؟» و زن جواب داد: «تو خجالت نمی‌کشی با دسته چک امانت مادرم ۵۰۰ میلیون بدهی برای آن بیچاره درست کرده‌ای؟».

طلاق لاکچری در تهران +عکس

اما مشکل اصلی حمیرا و شاهرخ نه مهریه بود و نه چک برگشتی. آن‌ها مالک دو مؤسسه ترک اعتیاد و کلینیک زیبایی، آپارتمان لاکچری و ویلا، خودروی خارجی و حساب میلیاردی بودند که در حقیقت اعتیاد به قرص ترامادول، ناامیدی را به زندگی مشترک آن‌ها تزریق کرده بود.
ماجرای آشنایی این زن و شوهر از ۵ سال قبل کلید خورده بود. حمیرا تازه برای گذراندن طرح پزشکی عمومی خود به یکی از شهر‌های کوچک جنوبی رفته بود که شاهرخ را دید. گرچه شاهرخ ۱۰ سال بزرگتر بود، اما از نگاه حمیرا او مردی خوش لباس، مؤدب با چشمانی گیرا به نظر می‌آمد. هر دو در یک بیمارستان مشغول به‌کار بودند، شاهرخ به عنوان پزشک عمومی و حمیرا به‌عنوان پزشک تازه کار. کم کم حرف‌های عادی و روزمره‌ای که در مورد درس و تحصیل و کار بینشان رد و بدل می‌شد رنگ و بوی دیگری گرفت و بالاخره یک روز شاهرخ پیشنهاد ازدواج داد، اما حمیرا شش ماه فرصت خواست تا شناخت کافی از هم پیدا کنند.

حمیرا که از شنیدن این واقعیت شوکه شده بود تصمیم گرفت موضوع را از خانواده‌اش پنهان نگه دارد. با این حال سنگ بزرگی مقابل پای داماد عاشق پیشه انداخت و خواستار سکه طلا به تعداد سال تولدش شد. شاهرخ هم با خوشحالی سینه‌اش را جلو داد و گفت: «حتی اگر یک میلیون سکه هم باشد قبول می‌کنم.» حمیرا، اما باز هم راضی نشد و این بار حق طلاق را نیز درخواست کرد که باز هم مورد موافقت قرار گرفت. خانواده‌ها نیز پذیرفتند و خیلی زود اتوبوسِ سرنوشت، حمیرا و شاهرخ را مقابل دفترخانه ازدواج پیاده کرد. در موعد مقرر دختر جوان به خانواده‌اش اطلاع داد که آماده پذیرایی از خواستگارش باشند، اما درست یک روز قبل از مراسم شاهرخ اعتراف کرد که قبلاً ازدواج ناموفقی داشته و به خاطر ترس از دست دادن عشق تازه‌اش جرأت نکرده این راز را افشا کند.

چند ماه پس از عقد، عروس و داماد به خانه خودشان در تهران پا گذاشتند تا زندگی مشترکشان را زیر یک سقف آغاز کنند، آن هم خانه‌ای کلنگی که توسط پدر حمیرا بازسازی شده بود. واقعیت این بود که شاهرخ نه خانه‌ای داشت و نه پس اندازی. هر چه داشت بابت مهریه همسر قبلی‌اش داده بود و حتی جشن ساده‌ای هم ترتیب نداد.

جدا از این، طرح کارورزی حمیرا پایان یافته و او وارد دوره تخصصی شده بود، در حالی که شاهرخ در آزمون ورودی رد شد، نخستین اختلاف آن‌ها از همان روز‌های اول بروز کرد. زن جوان اصرار می‌کرد همسرش در جایی به طبابت مشغول شود و قدری از بار هزینه‌ها را به دوش بکشد، اما شاهرخ حاضر نبود در هر درمانگاه و بیمارستانی کار کند و تنها به مدیریت و ریاست فکر می‌کرد.

هر چه بود با کمک‌هزینه دانشگاه و کار پاره وقت حمیرا روزگار می‌گذراندند تا اینکه شاهرخ نشانه‌های رخوت و بی‌حوصلگی را از خودش نشان داد. دائم بهانه‌گیری می‌کرد، در میهمانی‌ها حاضر نمی‌شد. شب‌ها بی‌خواب بود و وقت و بی‌وقت عرق می‌کرد.

شاهرخ این نشانه‌ها را از عوارض بیکاری و تنهایی‌اش در خانه می‌دانست. یک سال بعد حمیرا موفق شد نظر یکی از دوستانش را برای شراکت در یک مؤسسه ترک اعتیاد جلب کند و بدین ترتیب شاهرخ شغلی که همواره در جست‌و‌جویش بود؛ یعنی مدیریت به دست آورد.

اما شش ماه بعد به خاطر ناسازگاری شراکت را به هم زد و دوباره به خانه برگشت. این بار حمیرا با وام و قرض گرفتن از خانواده یک مؤسسه شخصی راه انداخت. یک سال بعد مؤسسه به سوددهی رسید و مراجعان زیادی پیدا کرد تا جایی که یک مؤسسه دیگر به‌نام شاهرخ ثبت کردند و حالا دیگر هر کدام به تنهایی مؤسسه‌ای را مدیریت می‌کردند. در سومین سال زندگی، آن‌ها به یک آپارتمان بزرگ و شیک نقل مکان کردند، هر کدام یک خودروی خارجی خریدند و حساب‌های بانکی‌شان روز به روز پرتر می‌شد. در چهارمین سال بعد از ازدواج یک کلینیک زیبایی بزرگ راه انداختند و دو مؤسسه قبلی را اجاره دادند.

حالا درآمدشان به بالاتر از ۱۰۰ میلیون تومان در ماه رسیده بود و احساس می‌کردند در اوج خوشبختی قرار دارند. اما در یکی از سفر‌های تفریحی به خارج از کشور شاهرخ تشنج کرد و تا مرز مرگ پیش رفت. همان جا بود که پزشکان راز تلخی را بر حمیرا آشکار کردند.

آن‌ها با بررسی آزمایش‌ها و نشانه‌های دیگر فهمیده بودند که وی به قرص‌های ترامادول معتاد است و به خاطر مصرف بی‌رویه به این حال افتاده است. حمیرا در کشوری غریب درمانده و ناامید و پشیمان از گذشته تنها به این فکر می‌کرد که اتوبوس سرنوشتشان به پیچ خطرناکی نزدیک شده است. هر چه بود شاهرخ چشم باز کرد و به ایران برگشتند. اما او مسئولیت دروغی را که به همسرش گفته بود نپذیرفت.

با این حال حمیرا دست به تحقیق زد و متوجه شد که نه تنها همسرش از همان روز‌های آشنایی به مصرف قرص ترامادول اعتیاد داشته بلکه در دوره شراکت در مؤسسه ترک اعتیاد هم به خاطر مصرف مواد مخدر با معتادان مراجعه‌کننده اختلاف پیدا کرده است.
یک روز از همان روز‌ها حمیرا مدارک مربوط را جلوی همسرش گذاشت و توضیح خواست، اما شاهرخ با التماس خواست که همسرش تنهایش نگذارد و در ترک کردن این قرص‌ها کمکش کند. حمیرا هم تأکید کرد در صورت مصرف دوباره قرص او را برای همیشه ترک خواهد کرد. شاهرخ به قولش درباره مصرف نکردن قرص عمل کرد، اما این بار به مواد مخدر رو آورد و از آنجا که بیشتر کارمندان کلینیک زیبایی و مؤسسه ترک اعتیاد از آشنایان و فامیل حمیرا بودند، ماجرای اعتیاد آقای دکتر لو رفت. خانم دکتر دیگر تصمیم گرفته بود یک بار برای همیشه زندگی مشترک با شاهرخ را به پایان برساند. یک شب روبه‌روی شوهرش نشست و گفت: بهتر است راهشان را از هم جدا کنند، شاهرخ قبول نکرد و حمیرا تصمیم گرفت مهریه سنگین‌اش را به طور قانونی درخواست کند. آقای دکتر هم که توان پرداخت چنین رقمی را نداشت با استفاده از چک مادرزنش – که به طور امانت در اختیار داشت – چک‌های متعددی نوشت و به شرخر‌ها داد. درست یک ماه پیش بود که شاهرخ به پرداخت ۱۱۰ سکه از مهریه محکوم شد و، چون از پرداختنش شانه خالی کرده بود تحت تعقیب قرار گرفت. حمیرا موفق شد شب پیش از دادگاه با استفاده از حکم جلب سیار شوهرش را بازداشت کند.
حالا هر دو در دادگاه منتظر رسیدگی قاضی احمدی بودند. قاضی پس از بررسی مدارک و مستندات به شاهرخ گفت: «با توجه به اینکه تعدادی از دستگاه‌های ترمیم پوست و مو متعلق به کلینیک شما توسط همسرتان ضبط شده، شما باید ۴۰ سکه طلا به همسرتان بپردازید در غیر این صورت به زندان هدایت خواهید شد.»
شاهرخ توضیح داد که همسرش را دوست دارد و حمیرا هم در جواب به حق طلاق قانونی‌اش اشاره کرد. در ادامه شاهرخ که راه گریزی نداشت قبول کرد دسته چک امانتی و چک ۵۰۰ میلیونی را پس بدهد تا پرونده حقوقی را در دادگاه دیگر ببندند. تعداد ۱۰ سکه هم بپردازد و روز طلاق هم ۳۰ سکه دیگر پرداخت کند. زن جوان هم قول داد در صورت واگذاری کلینیک زیبایی باقی مهریه‌اش را ببخشد. بدین ترتیب هر دو طرف پرونده پای برگه‌ها را امضا کردند و از دادگاه خارج شدند. آن هم در حالی که اتوبوس سرنوشت زن و شوهر پزشک در ایستگاه طلاق از حرکت ایستاده بود
سایر اخبار
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
ارسال نظر
روایت تصویری
نگاه دوم
پیشنهاد سردبیر
پربازدیدها

اتفاقاتی که بعد از گرم کردن دوباره روغن سرخ شده در بدنمان می افتد

بازخوانی پرونده نقض حقوق یک شهروند ایرانی در سوئد/ «حمید نوری»؛ ۱۶۰۰ روز بازداشت غیرقانونی در بهشت گردشگران

تمام روش های استعلام کالابرگ

ابعاد مختلف تصویب قطعنامه جدید شورای امنیت برای برقراری آتش بس فوری/ بن بست اسرائیل در غزه

فرزند آیت الله علم الهدی چه نقشی در هلدینگ گردشگری جوانمرد دارد؟

ثبات قیمت دلار و درهم و کاهش بهای یورو در مرکز مبادله ارز

مرگ سناتور ضدایرانی در ۸۲ سالگی

فرانسه ناو هواپیمابر هسته‌ای تولید می‌کند

ایستادگی مردم غزه و فلسطین و ناکامی‌های رژیم صهیونیستی در جنگ شش ماهه پدیده‌ای الهی است/ مردم غزه و نیرو‌های مقاومت بر استمرار ایستادگی تا پیروزی نهایی مصمم هستند

حمله موشکی حزب الله لبنان به مواضع نظامیان صهیونیست

دستگاه قضایی مقابل زمین خواری ۳۰۰۰ میلیارد تومانی در گیلان ایستاد/ سازمان بازرسی جلوی تصرف غیرقانونی زمین معروف آستارا را گرفت

کی‌یف برای تامین تجهیزات دفاعی به ناتو متوسل شد

تدابیر جدید دیوان لاهه در رابطه با جنگ در غزه

نتانیاهو به دنبال چراغ سبز آمریکا برای حمله به رفح

ویدیو دلخراش از حمله تروریستی به مسکو/ بیش از 100 کشته تاکنون/ احتمال گروگان گرفته شدن صدها نفر در تالار کنسرت/ روسیه خواستار توضیح آمریکا درباره حمله تروریستی شد 

گفتگوی دو وزیر سابق در خصوص صداوسیما

امشب ساعت را به وقت زمین کوک کنید

حضور باقری در سفارت روسیه در تهران

 انتشار همزمان چند ویدیو هنجارشکن در فضای مجازی/ عادی سازی و ترویج فساد/ با اقدام به موقع فراجا صفحات مسدود شد

هنیه: مقاومت مردم غزه، افسانه‌ای است/ اشغالگران با انزوای بی‌سابقه‌ای مواجه شده‌اند

چرا روسیه مسؤلیت داعش در حمله تروریستی مسکو را نمی پذیرد؟!

جشنواره گل نوروزی یوزها برابر ترکمنستان/ پایان دور رفت با صدرنشینی ایران

بزرگترین پیشرفت‌های فناوری در سال گذشته چه بود؟

تورم چه زمانی تک رقمی می‌شود؟

شهادت یکی از رزمندگان سپاه در سوریه

ویدیویی بسیار دلخراش از حمله تروریستی مسکو

بخشی از پیام نوروزی متفاوت وزیر ارشاد/ پرسش‌هایی درباره تتلو، معین و قربانی

تاکید رئیسی بر حمایت کامل از تولید کالاهای اساسی و ایجاد ثبات و آرامش در این بخش

آخرین نتایج دوازدهمین دوره انتخابات مجلس به تفکیک استان‌ها/ کدام کاندیداها به مجلس راه یافتند

نتایج نهایی انتخابات مجلس در تهران/ دو مرحله ای شدن انتخابات تهران قطعی شد /۱۴ نفری که از تهران مستقیم به مجلس راه یافتند/ چه کسانی به دور دوم رفتند؟

پسر احمدرضا عابدزاده جواب بیرانوند را داد

نتایج انتخابات ۱۴۰۲ خبرگان رهبری در سراسر کشور/ آرای خبرگان تهران اعلام شد+ جدول

ویدیو دلخراش از حمله تروریستی به مسکو/ بیش از 100 کشته تاکنون/ احتمال گروگان گرفته شدن صدها نفر در تالار کنسرت/ روسیه خواستار توضیح آمریکا درباره حمله تروریستی شد 

گفتگوی دو وزیر سابق در خصوص صداوسیما

انتخاب نکردن و آسیب‌هایش/ چگونه انتخاب صحیح داشته باشیم

2 بانک غیردولتی مشتری جدید استقلال و پرسپولیس

بزرگ‌ترین پایگاه فضایی غرب آسیا در حال ساخت است/ صنعت فضاییِ کشور در مسیر توسعه پرشتاب پیش می‌رود

واگذاری پتروشیمی شازند توسط بانک ملی،یک اقدام بی نظیر و به نفع مردم است/ این اقدام می‌تواند الگویی مناسبی برای شبکه بانکی کشور جهت اجرای منویات رهبری باشد

بی رقیب شدن ترامپ در میان جمهوری خواهان/ نیکی هیلی از رقابت در انتخابات انصراف داد

بانک مرکزی عراق فعالیت مجدد بانک ملی ایران را ابلاغ کرد

بدعت لغو کنسرت ها/ کنسرت علیرضا قربانی دوباره در اصفهان لغو شد

عملیات ضد صهیونیستی در جنوب نابلس